سریال Love Death + Robots نقد و بررسی تمامی قسمت ها

سریال Love Death + Robots در تاریخ ۱۵ مارس ۲۰۱۹ از شبکه نتفلیکس پخش شد. خالق اصلی این مجموعه تیم میلر (کارگردان Deadpool و Terminator Dark Faith) است که همکاری‌ اش با دیوید فینچر (کارگردان Fight Club) باعث شکل گرفتن ۱۸ قسمت انیمیشن کوتاهی شده که هر کدام یک دنیا حرف برای زدن دارند و در واقع تمامی این حرف‌ها و اسراری که در قسمت‌ به‌ قسمت این سریال گنجانده شده، بازتاب‌ دهنده ما و دنیای‌مان است که در دنیاهایی فانتزی به نمایش داده شده است. زیرکی در ساخت هر قسمت و نشان دادن مفهوم های آن به شکلی که هر قسمت بیشتر از 20 دقیقه طول نکشد باعث می‌شود Love Death + Robots جذابیتی خاص پیدا کند که ذهن افراد را به کار بگیرد، تا شخص بخواهد چند بار یک قسمت را مشاهده کند و به مفاهیم پشت پرده آن دست پیدا کند. اگر Love Death + Robots را دیده باشید، می‌دانید که هر قسمت آن داستانی جدا و سبک یا تکنیک انیمیشنی خاص خود را دارد. همه این مسائل در کنار هم یک سریال هیجان انگیز، قوی از لحاظ محتوا و متفاوت را ایجاد کرده که مخاطب را محو خود می کند. پس با ما در نقد سریال Love Death + Robots همراه باشید!

این مطلب حاوی اسپویل و نقد ریز و کامل قسمت ها می باشد.

قسمت اول Sonnie’s Edge

در قسمت اول سریال Love Death + Robots شاهد دنیایی پیشرفته اما بی روح می باشیم. دنیایی که در آن مسابقات عجیبی وجود دارد که در طی آن یک فرد به عنوان خلبان به یک هیولا از طریق ذهنی ارتباط برقرار می کند و به مبارزه می پردازد. شخصیت اصلی ما که شخصی به اسم سانی می باشد نیز یکی از این افراد است اما سانی متفاوت است. در طی داستان می فهمیم که سانی در گذشته مورد آذار و اذیت وحشتناکی قرار گرفته و همه فکر می کنند که این خشم و ترس اوست، این خشم از مردان که به او قدرت می دهد تا به صورت پی در پی برنده شود. در ابتدای قسمت نیز می بینیم که شخصی با پیشنهاد پول از سانی می خواهد که مسابقه بعدی خود را ببازد که مورد قبول سانی و تیمش قرار نمی گیرد. شاید تا اینجای کار با خود بگویید که این یک داستان با تم سایبرپانک ساده است که در 15 دقیقه خلاصه شده اما وقتی به انتهای سریال می رسیم و می فهمیم که سانی در اصل در بدن همان هیولا زندگی می کند چون که بدن خودش در طی حوادث گذشته تقریبا از بین رفته و جمجمه اش شکسته است و در اصل این هیولا است که به بدن سانی متصل می شود. در این اپیزود به مفهوم هایی چون مردسالاری و اینکه چه اتفاقاتی پس از مورد آذار و اذیت قرار گرفتن به سر فرد می آید و در چه شرایط روحی قرار می گیرد اشاره شده که با نوع انیمیشنی سه‌بعدی CGI با تم غالب رنگی قرمز به خوبی جور در می آید انیمیشنی سه بعدی با رنگی که خود نشانه خشم و عصبانیت می باشد.

قسمت دوم Three Robots

خب می رسیم به یکی از قسمت های مورد علاقه خودم. در آغاز چیزی جز یک جمجه را  نمیبینیم که توسط پای یک ربات خورد می شود. شاید از همان اول با خود بگویید که این هم یک قسمت دیگر با تمی تاریک و ترسناک مانند قسمت اول می باشد اما پس از چند ثانیه متوجه می شوید که کاملا در اشتباه بودید و او یک X-Bot 4000 بیش نمی باشد دستگاهی که در ادامه می فهمیم که نسل های گذشته آن نقشی همچون Xbox و Ps4 را برای ما داشتند. در طی این داستان با 3 ربات در دنیایی آخرالزمانی که انسان ها خود را نابود کرده اند همراه می شویم و به توری می رویم. توری که در طی بازدید از جای جای یک شهر نابود شده این ربات در هر صحنه با نیش و کنایه های خود به ما انسان ها و کار هایی که انجام می دهیم که در دراز مدت باعث نابودی ما می شود تیکه می اندازند. با اینکه سبک انیمیشنی این قسمت و قسمت قبلی یکسان است اما تفاوتی که باعث می شود این قسمت از سریال Love Death + Robots بسیار شیرین تر و بامزه تر به نظر برسد شخصیت پردازی این سه ربات می باشد: یک ربات که با اطلاعات دست و پا شکسته خود این تور را پیش می برد، یک ربات که همانطور گفتیم نباید بیشتر از وسیله ای برای سرگرمی ما باشد و یک ربات هرمی شکل که همیشه در حال عکس انداختن و شوخی کردن با دلایل مرگ ما می باشد. در کل مفهوم های زیادیی در شکل کنایه در این قسمت بیان می شود که اگر فرصت شد حتمی آن را برایتان در طی مطلبی بیشتر باز خواهم کرد.

قسمت سوم The Witness

قسمتی پر از سردرگمی، قسمتی که می توان گفت پس از Zima Blue (قسمت چهاردهم) فلسفی ترین قسمت می  باشد. همه چیز آنجایی که شروع می شود که زنی از پشت پنجره مردی آغشته به خون را می بیند و پا به فرار می گذارد. مرد که متوجه می شود شخصی که کشته همان شخصی است که از دستش فرار کرده به دنبال او می رود تا بفهمد که داستان چیست. این تعقیب و گریز 10 دقیقه طول طول می کشد که در پی آن به خوبی می توانیم سبک انیمیشنی سه‌بعدی CGI با طراحی‌های کمیک و سِل‌محور با تم غالب رنگی کبود را به خوبی مشاهده کنیم. نکته جالب دیگری که در فیلم وجود دارد این است که به جز وقت هایی که نیاز است که شخصی به جز این دو نفر در سریال باشند دیگر فردی را نمی بینیم در کل صحنه های تعقیب گریز در طی شهر تمام خیابان ها و مغازه ها را خالی می بینیم اما وقتی که به تاکسی نیاز دارند تاکسی از ناکجا ظاهر می شود، انگار که سازنده می خواهد با کم کردن جزئیاتی که نقشی در مفهوم اصلی سریال ندارد، مفهوم اصلی را برای ما بزرگ نمایی کند که چیزی جز قضاوت نمی باشد. در پایان این قسمت سریال Love Death + Robots مشاهده می کنیم که زن در ساختمانی مرد را بدون اینکه حرف هایش را بشنود به قتل می رساند و در لحظه آخر سر خود را برگردانده و همان مرد را پشت پنجره ساختمان رو به رویی می بیند و تازه متوجه لوپی که در آن قرار گرفته می شود و ابن کنایه ای از این موضوع است که قضاوت کردن قضاوت را به دنبال می آورد و می تواند همچون لوپی گریبان گیر ما شود.

قسمت چهارم Suits

این قسمت سریال Love Death + Robots شاید به پیچیدگی قسمت های قبلی نباشد اما به موضوع زیبای و مهمی اشاره می کند. بقا و فداکاری موضوع این قسمت از سریال می باشد که دنیایی را مشاهده می کنیم که کشاورزانی برای دفاع از خود در برابر حمله بیگانگان از ربات هایی استفاده می کنند. صحنه های نبرد تا حدودی هیجان خوبی به این قسمت می دهد و با سبک انیمیشنی سه‌بعدی CGI با طراحی‌های کارتونی/کمیکی و تم غالب رنگی نارنجی در طی 15 دقیقه به خوبی نیاز انسان به فداکاری برای بقای خود و ارزش آن را نشان می دهد.

قسمت پنجم Sucker Of Souls

در این قسمت با گروهی مزدور و باستان شناسی با دانش آموزش همراه می شویم. از همان ابتدای فیلم به دو موضوع پی می بریم: یک این قسمت از لحاظ حال و هوا مانند قسمت های دیگر نمی باشد و در آینده اتفاق نمی افتد، دوم اینکه قرار است هیجانی ایندیانا جونزی را تجربه کنیم (کدوم فیلمی وارد یک مقبره برای کشف کردن شدن و هیجان انگیز نبوده؟). افراد داستان ما در پی کشف خود می فهمند چیزی که پیدا کرده اند هیولایی خون خوار بیش نمی باشد و در پی آن پا به فرار می گذارند. در نهایت هم این قسمت سریال Love Death + Robots به گونه ای تمام می شود که انتظار می رود شخصیت های داستان ما جون سالم به در نمی برند اما هدف از این اتفاقات چیست؟ هدفی که در این 10 دقیقه سعی شده با انیمیشن دو بعدی با طراحی دستی و تم غالب رنگ‌های سرد به بیننده برسد این می باشد که ما از همه چیز اطلاع نداریم و شاید ذره ای بیشتر در مورد جهان هستی ندانیم و به همین دلیل باید به عواقب کار ها، اختراعات و کشفیات خود به خوبی فکر کنیم تا در نهایت باعث مرگ و نابودی خودمان نشود.

قسمت ششم When the Yogurt Took Over

این قسمت از سریال Love Death + Robots یکی از جالب ترین و زیباترین قسمت های این سریال می باشد چرا که در اوج کوتاه بودن (4 دقیقه) و با اینکه از یک انیمیشن سه‌بعدی CGI با طراحی کارتونی استفاده می کند به یکی از مهم ترین موضوعات بشریت طعنه می زند و آن چیزی نیست جز پیشرفت و راه درست زندگی. در این قسمت می بینیم که دانشمندان پس از آزمایشی ماستی را درست می کنند که در ابتدا به نظر می آید که با شکست مواجه شده اند اما یکی از این افراد ماست را برای استفاده شخصی به خانه می برد و سپس متوجه می شود که ماست هوشیاری پیدا کرده و یک ابر ماست می باشد. ماست از او می خواهد که او را پیش رهبران خود ببرد تا با آنها مذاکره کند. ماست با پیشنهادی برای حل کردن بسیاری از مشکلات کشور از رئیس جمهور درخواست می کند تا اوهایو (یکی از ایالت های آمریکا) را در اختیار آنها قرار دهند. پس از تمام این اتفاقات ماست به سیاستمندان اعلام می کند که اگر از فرمولی که به شما می دهم استفاده نکنید کشور دچار بحران شدیدی خواهد شد که همین اتفاق هم می افتد و در پی آن ماست رهبری انسان ها را برعهده می گیرد و پس از اعتراضات در طی 10 سال انسان ها به بهترین شرایط زندگی خود می رسند اما آن روز فرا می رسد که ماست ها آنها را تنها گذاشته و به سمت ستاره ها پرواز می کنند. ما انسان ها همیشه به دنبال شخصی هستیم که راه درست و رستگاری را به ما نشان دهد و می خواهیم که بهترین زندگی را داشته باشیم و تصمیمات درست بگیریم و این انیمیشن کوتاه طعنه ای بزرگ به این موضوع میزند هر چقدر هم که داستان به نظر بچه گانه و مسخره بنظر برسد اما واقعیتی تلخی است که باید بپذیریم.

قسمت هفتم Beyond the Aquila Rift

خب می رسیم به قسمت هفتم از این سریال که به شخصه فکر می کنم ترسناک ترین و تاریک ترین در میان این 18 قسمت باشد. نه تنها خود اپیزود بسیار ترسناک طراحی شده را بیان می کند بلکه در زیرپوسته داستان مفهوم ترسناکی نهفته، مفهومی که به ما می گوید مرز بین واقعیت و خیال که می توانیم آن را خوب یا بد، درست و غلط نیز ترجمه کنیم بسیار نازک تر از آن است که فکر می کنیم. اینکه ما می توانیم در عین حال که به چیزی مطمئن هستیم و باور داریم سرابی بیش نباشد. در طی این قسمت با شخصی و خدمه سفینه اش آشنا می شویم که قصد بازگشت به زمین را دارند اما او پس از بیدار شدن از خواب مصنوعی متوجه می شود که از مسیر خود خارج شده اند و در ایستگاهی متوقف شده اند که در آنجا با شخصیتی آشنا از گذشته رو به رو می شود و به او گفته می شود که مدت زیادی گذشته و اینکه سفینه آنها را تعمیر خواهند کرد. پس از گذشتن مدتی و در پی اتفاقاتی که می افتد شخصیت اصلی به همه چیز شک می کند و می خواهد که واقعیت پشت پرده را ببیند. او چشمان خود را باز کرده سفینه را نابود، خدمه اش را پوسیده و مرده می بیند، یک داستان که تا قبل از آن هیچ ترسی وجود نداشت حالا با فورانی از ترس و نگرانی پیش می رود. محیط واقع گرایانه انیمیشن سه‌بعدی موشن کپچر در این قسمت سریال Love Death + Robots نیز به خودی خود به این ترس می افزاید. در نهایت شخص با موجودی رو به رو می شود و می فهمد که تمام این سال ها را در رویایی بیش نگذرانده و زندگی اش را از دست داده و این بخش از داستان است که تازه ما متوجه مفهوم اصلی سازنده می شویم و تمام ترس های قبلی را رها کرده و در مفهومی تاریکتر غرق می شویم.

قسمت هشتم Good Hunting

این قسمت با داستانی بسیار فانتزی با دنیایی که در آن جادو و موجودات جادویی وجود دارند، غیرفانتزی ترین مفهوم را می رساند و هر چه بیشتر به مفهوم نزدیک می شویم این دنیای فانتزی نیز تیره تر می شود. در این قسمت با پسر جوانی به نام لیانگ همراه می شویم که پدرش موجودات جادویی را می کشد و در طی یکی از ماموریت ها پس از اینکه پدرش موجودی را می کشد، او دختر آن موجود (ین) را نجات می دهد و با او دوست می شود. پس از سال ها دنیای غرب که در حال پیشرفت و مدرنیته شدن است به دهکده آنها راه پیدا می کند و ما شاهد از بین رفتن جادو در پی این مدرنیته شدن می باشیم. پس از آن لیانگ به شهر مهاجرت می کند و به کار کردن با ماشین آلات علاقه پیدا می کند و متوجه می شود که ین نیز به شهر آمده اما دیگر هیچ قدرتی ندارد و نمی تواند به حالت طبیعی خودش بازگردد و در پوسته انسانی اش حبس شده است. روز ها می گذرد تا شبی ین به دیدارش آمده و به او می گوید که بدنش را به ربات تبدیل کرده اند. ین به لیانگ می گوید که تنها چیزی که از زندگی می خواهد این است که دوباره به حالت اصلی خود بازگردد و مردانی که باعث آذار و اذیت می شوند را شکار کند. لیناگ نیز برای کمک به او به پا می خیزد، او سعی می کند که با همین پیشرفت و تغییرات، جادویی جدید بسازد. او موفق می شود با تغییر قطعات ین او را به رباتی تبدیل کند که بتواند به فرم گذشته اش نیز در آید و به هدف شکار کردنش برسد. شاید با خود بگید که تعریف این همه داستان چه نتیجه ای دارد اما این ها را گفتم تا بتوانید ببینید که تغییر که هدف این قسمت از سریال Love Death + Robots می باشد هم می تواند خوب و هم بد باشد. شاید باعث از بین رفتن جادوی آن زمان شده باشد اما خودش نیز می تواند جادوی جدیدی باشد که از آن می توانیم بهره ببریم و همه چیز به خود ما و تصمیمات ما بستگی دارد.  

قسمت نهم The Dump

یکی از قسمت هایی است که شاید به پرمفهومی و قدرت قسمت های دیگر نباشد اما به هر حال موضوعی را مطرح می کند که قابل توجه می باشد. آنچه در این قسمت بیشتر مورد توجه قرار گرفته، مفهومی است که همه ما با آن آشنایی داریم اما شاید خیلی به آن توجه نمی کنیم. در این قسمت داستان یک پیرمرد را دنبال می کنیم که در زباله دانی زندگی می کند و از زندگی خود راضی است. روزی بازرسی آمده تا او را از آن محل بیرون کند. پیرمرد به بازرس می گوید اگر پس از تعریف داستانی بازرس همچنان آن جا بماند او برگه های تحویل را امضا خواهد کرد. داستان پیرمرد در مورد شبی است که با یکی از دوستانش در زباله دانی هستند و متوجه می شوند که هیولایی در این زباله دانی به وجود آمده و هر چیزی را که می خورد به بخشی از خود تبدیل می کند و حتی دوست پیرمرد که توسط این موجود کشته می شود. بازرس که این داستان را باور نمی کند، آنجا مانده و از پیرمرد درخواست امضا می کند. امان از اینکه آن موجود واقعی بوده و بازرس را در نهایت می خورد. در این قسمت از سریال Love Death + Robots سعی شده با انیمیشن سه‌بعدی CGI با طراحی کمیکی و تم غالب رنگ‌های مرده به ما بفهماند که ما نمی توانیم هر جایی که رفته را تصرف کنیم و در آن تغییر ایجاد کنیم و این کار به این راحتی ها نیست، شاید مفهوم ساده ای باشد اما همچنان در دنیای امروزه ما در اندازه های مختلف دیده می شود.

قسمت دهم Shape Shifters

این قسمت از لحاظ محتوایی یکی از غنی ترین ها در میان قسمت های این فصل از سریال Love Death + Robots می باشد. شاید که برای شما قسمتی فانتزی بیش نباشد اما به صورت ریز به مفهومات زیادی اشاره شده است. در ابتدا داستان دو سرباز در افغانستان می باشد که کمی بعد متوجه جهش یافته بودن آنها می شویم. با اینکه آنها با سربازان دیگر برای یک هدف می جنگند اما باز هم با آنها رفتار درستی نشده و دیگران آنها را به چشم حیوان می بینند. در بین دیالوگ های دو قسمت به چشم می آید یکی وقتی سربازی می گوید که من به کسی که بعد از کلی خون ریزی به همین راحتی راه می رود اعتماد نمی کنم و دیگری وقتی یکی از دو سرباز می گوید که آنها از ما می ترسند. این به یکی از موضوعات قدیمی کنایه می زند و آن چیزی نیست جز: انسان ها از چیزی که آن را درک نمی کنند می ترسند. این جا هم دیده می شود که دلیل قبول نکردن این افراد بد یا ضعیف بودنشان نیست برعکس قدرت بیش از حد آنها است که باعث شده کسی به آنها اعتماد نکرده و از آنها بترسند. موضوع دیگر که به آن اشاره شده وطن دوستی می باشد. در طی مکالمه ای می بینیم که یکی از دو سرباز می پرسد که چرا اینجا هستیم و می جنگیم و دوستش در جوابش می گوید که من برای کشورم می جنگم و در این صحنه به خوبی وطن دوستی مشاهده می شود اما موضوع دیگری نیز در همین بخش وجود دارد و آن مخالفت با جنگ می باشد و آن را از دیالوگ هایی می فهمیم که در رابطه با این است که چرا این دو شخص در ارتش هستند. در حالی که دوستی برای وطن دوستی و دوست دیگر که بی دلیلی جنگ را مطرح می کند می گوید که به خاطر نجات دوستش آنجا می باشد و در آخر هم می بینیم که پس از مرگ دوستش ارتش را ترک می کند.

قسمت یازدهم Helping Hands

آیا مفهومی مشخص تر از ارزش زندگی در جهان وجود دارد؟ مفهومی کاملا مشخص که به زیبایی با داستانی نفس گیر در 9 دقیقه با انیمیشن سه ‌بعدی موشن کپچر به ما نشان داده می شود. در این قسمت ما با فضانوردی همراه می شویم که برای تعمیری جزئی دقایقی را باید در خلا سر کند اما در همین حین یک یک زباله فضایی کوچک به او برخورد کرده و سیستم تنفس و پرواز او را از بین می برد. او که در ناامیدی همچون خلاء اطرافش معلق می باشد در لحظات پایانی از اکسیژنش راهی برای نجات پیدا می کند راهی که برایش قطع شدن دستش را به همراه دارد. با تمام این اتفاقات در آخر می بینیم که شخصیت ما با تمام بغضی که به علت از دست دادن دستش می باشد دارد باز هم خوشحال است، از اینکه می تواند به نفس کشیدن ادامه دهد. اینگونه است که در این قسمت از سریال Love Death + Robots ارزش بالای زندگی به ما نشان داده می شود، اینکه ما برای زنده ماندن حاظر به انجام چه کار هایی می توانیم باشیم. 

قسمت دواردهم Fish Night

هر چه از زیبایی سبک انیمیشن سه ‌بعدی با طراحی سل‌ شید بگویم کم است. این قسمت با این سبک و طراحی های نورانی، زیبا و فانتزی آن بسیار هماهنگ می باشد و باعث می شود  که بیننده پس بار ها دیدن این قسمت چشمش سیر نشده باشد. مفهوم قسمت هم به خودی خود زیبایی خاصی به این قسمت می بخشد. در این قسمت با یک فروشنده جوان و دیگری پیر همراه می شویم که در بیابان ماشینشان خراب می شود و به قصد برگشت با پای پیاده تا شب استراحت می کنند. اما وقتی شب بیدار می شوند خودشان را در میان اقیانوسی رنگارنگ می بینند. همانطور که پیرمرد در ابتدا می گوید جهان پیر است و تمام این بیابان ها قبلا اقیانوس بوده اند. در ادامه می بینیم که فروشنده جوان بدون توجه به حرف های فروشنده پیرتر به شناکردن پرداخته و توسط کوسه ای خورده می شود. این گونه است که می فهمیم که این قسمت از سریال Love Death + Robots می خواهد به ما بگوید که ما در جوانی بی پروا تر هستیم، بیشتر چیزهای مختلف را امتحان می کنیم و ریسک پذیر تر می باشیم در صورتی که وقتی پیر می شویم با بالاتر رفتن تجربه و اینکه شاید نسبت به جوانی امکان از نو شروع کردن را نداریم محتاط تر می شویم.

قسمت سیزدهم Lucky 13

معلومه که اینکار را می کنند! قسمت 13 سریال را Lucky 13 بنامید چرا که نه! این قسمت با هواپیمایی رو به رو هستیم که اول و آخر پلاکش عدد 13 دیده شده و حتی مجموع ارقام پلاکش نیز 13 است. هواپیمایی که گفته شده دو تیم کامل جانشان را با آن از دست داده اند. حالا خلبانی جدید برای این هواپیما انتخاب شده که به خرافات اعتقادی ندارد و بیشتر به قابلیت و توانایی های خودش تکیه می کند، خلبانی که شخصیت اصلی ما می باشد. خلبان برخلاف حرف همه این پس از ماموریت های موفقیت آمیز به همه ثابت می کند که این داستان ها خرافاتی بیش نیستند. درست است که در نهایت شاهد از بین رفتن Lucky 13 هستیم اما به خوبی می توانیم بفهمیم که در این قسمت سعی شده به خرافات و باور های الکی طعنه زده شود. باور هایی که بسیار اوقات هیچ دلیلی از آنها پشتیبانی نمی کند و فقط به دیدگاه ما بستگی دارد.

قسمت چهاردهم Zima Blue

خب رسیدیم به فلسفی ترین قسمت این فصل که واقعا نمی دانم از کجا شروع کنم. داستان را از زبان یک خبرنگار می شنویم، خبرنگاری که در حال تعریف کردن داستان زندگی Zima Blue می باشد. نقاشی که در سرتاسر جهان شناخته شده و مورد تحسین می باشد. زیما کارش را با نقاشی کردن انسان ها شروع کرده و به زودی پی می برد که این تصاویر برایش کافی نمی باشد، پس به نقاشی کهکشان و جهان هستی می پردازد. پس از مدتی در یکی از نقاشی هایش شاهد یک مربع آبی رنگ در میان نقاشی می باشیم که از آن به بعد در تمام نقاشی های دیگر با اشکال دیگر اما همیشه آبی آن را مشاهده می کنیم تا زمانی که کل نقاشی آبی رنگ می شود. نقاشی ها بزرگ تر شده و حتی سیارات را به رنگ آبی در می آورد اما بازهم زیما را راضی نمی کند. زیما با رباتیک کردن بدن خود به گردش در جهان هستی برای پیداکردن هدف خود می رود و در نهایت پس از پیدا کردن آن هدف از خبرنگار می خواهد که با او مصاحبه ای داشته باشد تا بتواند پس از آخرین کار هنری زیما داستان او را برای همه بنویسد. زیما برای او داستان رباتی را تعریف می کند که در ابتدا فقط کاشی های آبی رنگ یک استخر را تمیز می کرده و بعد ها پس از کلی تغییرات و پیشرفت آنقدر هوشمند می شود که مانند یک انسان می شود انسانی به نام زیما بلو. زیما در رونمایی از آخرین اثر خود که همان استخری است که آن را روزگاری تمیز کرده شنا کرده و همه قطعات خود را جدا می کند و در نهایت به همان ماشین ساده ای که در ابتدا بوده است تبدیل می شود. از این داستان به نظر خودم می توان چندین برداشت را داشت. شاید یک شوخی تاریک با کمال گرایان باشد، کمال گرایانی که مانند زیما تمام عمر خود را در جهان به دنبال هدف والا خود می گردند در صورتی که آن جلوی چشمشان و در کمال سادگی می باشد. شاید هم می خواهد بگوید که همه ما به ذات و اصل خودمان بازمی گردیم و ما برای یافتن هدف خود باید به درون خودمان رجوع کنیم. حتی با توجه به جملات پایانی زیما می توان گفت که هدف، جوابی به همه افرادی که سردرگم به دنبال جواب، سوال “سرانجام چیست؟” می گردند می باشد و آن هم چیزی جز خود واقعی انسان نمی باشد شاید سرانجام و بهترین هدف در زندگی پیداکردن خود واقعیمان باشد. به هر حال هر چند بار که این قسمت را ببینیم و هر چقدر به آن فکر کنیم باز هم کافی نمی باشد و بی شک یکی از زیباترین قسمت های این فصل سریال Love Death + Robots بوده که قدرت واقعی این سریال را نمایان می کند.

قسمت پانزدهم BlindSpot

بلاخره بعد از 14 قسمت از داستان هایی با مفهوم خاص، به قسمتی رسیدیم که واقعا بعد اپیزودی همچون زیما بلو به آن احتیاج داشتیم. قسمتی که مانند مینی فیلمی از Fast And Furious می باشد. قسمتی بدون مفهوم های پشت پرده که به ما اجازه می دهد تا گوشه لم داده و کمی از هیجان سریال لذت ببریم. در این قسمت با گروهی سایبورگ همراه می شویم که عملیاتشان به خوبی که می خواستند پیش نرقته و دچار مشکلاتی می شوند. 7 دقیقه هیجان خالص که مفهومی از بی خبری از آینده و اینکه هیچ برنامه ای صد در صد طوری که برنامه ریزی شده است پیش نمی رود را به ما می رساند. انیمیشن سه‌بعدی CGI با طراحی‌های کارتونی در این قسمت مشاهده شده که افکت هایی کمیک مانند به جذابیت و هیجان آن افزوده و به خوبی با طراحی انیمیشن این قسمت هماهنگی دارد. همانطور که گفتیم این قسمت از سریال Love Death + Robots موضوع خیلی مشخص و خاصی را مطرح نمی کند اما این از حذابیت اپیزود کم نکرده و تماشاگر را سرگرم می کند.

قسمت شانزدهم Ice Age

می رسیم به اولین و تنها قسمت لایو-اکشن این فصل از سریال Love Death + Robots، اپیزودی که حتما همانند آن را در فیلم ها و سریال های دیگر دیده اید. در این قسمت با زوجی همراه می شویم که به خانه اسباب کشی می کنند و در میان اساسیه قدیمی خانه با یک فریزر قدیمی رو به رو می شوند اما این یک فریزر معمولی نیست زیرا پس از باز شدن در آن متوجه می شویم که یک تمدن انسانی کوچک در آن وجود دارد و در حال پیشرفت می باشد. در طی این اپیزود رشد و پیشرفت این تمدن، از بین رفتنش با جنگ، بازسازی و منتقل شدنش از فریز به نقطه ای نا معلوم را مشاهده می کنیم. در کل می توانیم ببینیم که سازنده سعی کرده با نشان دادن خودمان از دیدگاهی دیگر به ما طعنه ها و کنایه هایی بزند که به همین دلیل نیز این قسمت لایو-اکشن می باشد تا حس واقعی تری را به ما انتقال دهد. ما متوجه می شویم که این تمدن انسانی نسبت به ما سریع تر بوده و زمان برای آن ها سریع تر می گذرد، این موضوع نه تنها مسیر داستان را سریع تر می کند بلکه منظور هایی را نیز به آن اضافه می کند. پیشرفت هایی که در ابتدا می بینیم نشان دهنده جلو رفتن نسل بشر می باشد و سرعت آن می خواهد بگوید که انسان ها بسیار سریع تر از آن چه به نظر می آید پیشرفت کرده و زندگی هایشان تغییر می کند، جنگ و نابودی که اتفاق می افتد نشانه ای از مضرات جنگ که باعث نابودی و جلوگیری از پیشرفت انسان می شود است، بازسازی بعد آن نشان دهنده امید و اراده انسان ها بوده و سرعت هم به آن مفهوم گذشتن زود سختی ها را می دهد. در نهایت هم مشاهده می کنیم که این تمدن در مکان و فضا سفر کرده و غیب می شوند اما این پایان ماجرا نیست روز بعد مشاهده می کنیم که تمدنی جدید شروع شده تمدنی که در زمان دایناسور ها بوده و رو به جلو حرکت می کند. این پایان چه معنایی می تواند داشته باشد؟ زندگی دوباره؟ یا اینکه زندگی همیشه ادامه پیدا می کند؟ تصمیم گیری اش با شماس!

قسمت هفدهم Alternate Histories

شاید در نگاه اول این قسمت را زیاد خنده دار نبینید اما باور کنید که این یکی از کمدی ترین قسمت های این فصل می باشد. بزرگترین شوخی ها در این قسمت صورت می گیرد و آن شوخی با تاریخ است. ما در این قسمت تبلیغی از اپلیکیشنی به نام مولتی ورسیتی را تماشا می کنیم که به ما اجازه می دهد با جا به جا کردن رویداد های مختلف تاریخی و تغییر آنها، دنیایی که در پی آنها ایجاد می شد را ببینیم. در این تبلیغ پرطرفدار ترین این تغییرات یعنی مرگ زود هنگام هیتلر برای ما به نمایش گذاشته می شود. 6 مرگ مختلف که هر کدام با سبک انیمیشنی Vector-based و دو بعدی بودن خود، ما را به خنده می اندازد. اما موضوع خنده دار اصلی این می باشد “این انسان ها هستند که آینده خود را رقم زده اند” بله تمام اتفاقاتی که افتاده است و شرایط امروزه جهان گردن پیشینیان ما و تصمیمات آنها بوده است. اگر هیتلر قدمی متفاوت بر می داشت ما الان زندگی های متفاوتی داشتیم و این به نظر من یکی از خنده ترین شوخی و کنایه های ممکن به نسل بشر می باشد چون ما توانایی در تغییر آن نداریم و فقط باید آن را بپذیریم، تصمیماتی که نسل ما انسان ها گرفته “از آنهاست که بر ماست!

قسمت هجدهم The Secret War

دیگر به پایان داستان نزدیک شده ایم، داستانی کوتاه اما پر مفهوم. قسمت آخر از این فصل سریال Love Death + Robots ما را با سربازان شوروی همراه می کند، این سربازان که به دنبال درست کردن اشتباهات گذشتگان خود می باشند باید جلوی موجوداتی وحشی و خونخوار که در پی استفاده از جادوی سیاه برای بدست آوردن قدرت توسط یکی از فرماندهان ارتش سرخ به زمین آمده اند را بگیرند. این قسمت با انیمیشن سه‌بعدی CGI با طراحی واقع‌ گرایانه سعی کرده که به زیبایی یک فیلم صحنه های جنگ و خونین را به ما نشان دهد تا در لحظات پایانی از این سریال همه با آدرنالین بالا و هیجان زده به انتظار فصل بعد بمانند. قسمت آخر به خودی خود می خواهد به ما بگوید که خیلی وقت ها ما تاوان گذشتکان خود را می دهیم، با اینکه ما در تصمیمات آنها نقشی نداشته ایم اما تصمیمات آنها در زندگی ما نقش زیادی داشته است، مفهومی که در اپیزود قبلی نیز به چشم می خورد و شاید این تاکیدی بر اهمیت این موضوع از نظر سازنده باشد که توانسته در دو قسمت پشت سر هم یکی با ژانر کمدی و دیگری با ژانر ترسناک دیده شود، گویا سازنده می خواهد بگوید که این موضوع را چه شوخی بگیریم چه جدی موضوعی کاملا ثابت شده و مشخض می باشد که راه فراری از آن وجود ندارد.

کلام آخر…

در کل شاهد سریالی با سبکی جدید و نوآوری های خوبی بودیم که با داستان های فانتزی خود سعی کرده بود تلخی مفهوم هایی که قصد رساندن آنها را به ما داشت را کم کند. تیم میلر با این اثر باز هم به قدرت کارگردانی خودش قوت بخشید و توانسته که اثر به یادماندنی دیگری در کارنامه خود ثبت کند. جاشوا دونن، ویکتوریا هاوارد و در نهایت دیوید فینچر که در خلق این آثار فوق العاده در کنار تیم میلر به درخشش درآمده اند را نیز فراموش نکنید، جاشوا دونن که فیلم هایی چون Gone Girl و جادوگر شهر آز را در کارنامه خود دارد و فینچر که با آثاری چون Fight Club ،Zodiac، The Curious Case of Benjamin Button و Se7en نیازی به معرفی ندارد. به شخصه از دیدن این فصل بسیار لذت بردم و هر قسمت را 3 تا 4 بار دیدم، اما باز هم احساس می کنم که کافی نیست و همچنان حرفهایی برای شنیدن در این فصل وجود دارد. بی صبرانه منتظر فصل دوم سریال Love Death + Robots هستیم و گفته شده که فصل دو شامل 8 قسمت می باشد که پس از پخش حتما به موشکافی تک تک این قسمت ها در پارتی دیگر می پردازیم. نظرتون درباره این فصل چی بود؟ و آیا فصل دوم هم به همین قدرت خواهد بود؟

سهیل عرفانی تبار